
15- نادر حزبه
اوایل جنگ سال شصت زمستان بود من و شهید حسام آبادی نوبتهای پستمون توی مسجد بعد از نیمه شب بود، رفتیم تو مسجد که درسامون رو بخونیم خطاب به شهید گفتم: آقای حسام آبادی! محمدرضا کلامم را قطع کرد و گفت: خواهش میکنم منو با اسم بزرگ(آقای حسام آبادی)صدا نکن و فقط بگو محمدرضا .
خودشان را دست بالا نمی گرفتند، لیکن خداوند نام آنها را به بزرگی در تاریخ ثبت نمود. یادشان گرامی و نامشان پر افتخار.

بعد از سه ماه ماموریت در گردان یاسر، برگشتم خونه دیدم تلویزیون سیاه و سفیدمون عوض شده. اون موقع کالای خانه رو مسجد توزیع می کرد. ازپدرم موضوع رو پرسیدم گفت: توکه نبودی تقاضا ی تلویزیون کردیم و محقق گفت اولویت با خانواده فلان شخص می باشد که هم تلویزیون داشتند وهم فرداشتند.
شهید سعید کوتی مسئول توزیع کالاهای سهمیه ایی بود که از موضوع باخبر می شود و با ناراحتی خطاب به محقق می گوید: خانواده حزبه تلویزیونشون سوخته و از طرفی فرزندشان جبهه می باشد چه معیارهایی از این بهتر . واینگونه شد که صاحب تلویزیون بیست اینچ ناسیونال سیاه وسفید شدیم.
درجوانی عدالت داشتند و به همین دلیل خداوند گلچینشان کرد .
تاریخ ارسال: 09/02/1393
نظرات شما عزیزان: